ای عشق به شوقِ تو گذر می ...

ساخت وبلاگ
سه شب هست خوابِ درست ندارم و نمی توانم بخوابم  درد نمی گذارد مدام ازین پهلو به آن پهلو می شوم تا صبح شود دلم می خواهد برای یکی حرف بزنم اما نمی توانم مخصوصا دیشب حالِ غریبی داشتم حتی خواستم برای او حرف بزنم ولی منصرف شدم.. ؛ او آنقدر درگیر مشغله ها و گرفتاری های خودش هست که دیگر دوست ندارم برایش حرف بزنم و درد دل کنم فقط در خودم مچاله می شوم. نیمه شب آنقدر پریشان بودم که دلم می خواست گریه کنم آرام ای عشق به شوقِ تو گذر می ......
ما را در سایت ای عشق به شوقِ تو گذر می ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1memoir152a بازدید : 196 تاريخ : چهارشنبه 19 مهر 1396 ساعت: 17:09

بعد از گپ زدن و کمی گفت و خند با پدر و مادرم، برایشان چای می آورم در سکوت چایم را می نوشم و به نقطه ای بی هدف خیره شدم. مادرم می گوید: ــ کجایی! تو فکر رفتی! ــ نه. سرم گیج میره به آشپزخانه ام می روم و به آن همه ظرف نشُسته زل می زنم ؛ گوشی ام را برمی دارم و هندزفری را به گوشم می زنم کتاب صوتی می گذارم صدایش را به اندازه ای می گذارم که صدای حرف زدن ها را بشنوم و لازم شده جواب دهم سینک را پر از آب گ ای عشق به شوقِ تو گذر می ......
ما را در سایت ای عشق به شوقِ تو گذر می ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1memoir152a بازدید : 182 تاريخ : چهارشنبه 19 مهر 1396 ساعت: 17:09

خدایا وقت هایی که تنها برای خودم زندگی می کنم حالم خیلی بهتره خدا یه ساعت پیش خیلی ازت دلگیر بودم دیدی که چقدر گریه کردم دیدی که چنان گریه ام گرفت که دلِ سنگ به درد میومد اما باشه خدا باهات آشتی می کنم قهر نبودم که آشتی اما دلگیر بودم آروم شدم بیا خدا بغلم کن منم روی ماه ات رو می بوسم که کنارمی خدا..؟ هیچی خدا فقط دلم خواست صدات کنم.. باز که داره گریه ام می گیره میرم برای خودم یه چای درست می کنم ب ای عشق به شوقِ تو گذر می ......
ما را در سایت ای عشق به شوقِ تو گذر می ... دنبال می کنید

برچسب : قلبمی, نویسنده : 1memoir152a بازدید : 171 تاريخ : پنجشنبه 6 مهر 1396 ساعت: 14:38

ساعت پنجِ صبح تا گوشی ام زنگ زد از خواب پریدم خودم سرِ ساعت گذاشته بودم تا اولین روزِ مدرسۀ پسرم به همۀ کارهایم برسم هنوز از خواب سیر نشده بودم و نیم ساعتی توی رختخوابم ماندم تا بالاخره از استرسِ مدرسه از تخت پایین آمدم آبِ خنکی به صورتم زدم به آشپزخانه ام رفتم کتری را پرِ آب کردم روی شعله گذاشتم که؛ ــ سلام! پسرم بود سرحال یک بار دیگر سلام داد! تعجب کردم چه زود بیدار شد! ــ سلام به روی ماهت خوشگل ای عشق به شوقِ تو گذر می ......
ما را در سایت ای عشق به شوقِ تو گذر می ... دنبال می کنید

برچسب : امروز,عکسهاش, نویسنده : 1memoir152a بازدید : 181 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت: 2:24

صدای  قدم های پاییز را می شنوی؟ در پیچِ رویا برایت کلاه می بافم و شال گردن شال نه! نه دیگر کلاه هم نه..! برایت پتو می بافم شب های خسته ات روی زانوانت بیاندازش گرمِ لطافتِ محبت که شدی چند جرعه کتاب بنوش و آسوده چشم بر هم بگذار  من بیدارم و رویاهایت را به دستِ دعا می رسانم.. مراقب خنکایِ پاییز باش که بی هوا بر تنت ننشیند  از سرما حذر کن. | م.ب نوشته شده در شنبه ۱ مهر ۱۳٩٦ساعت ۱٢:٠٠ ‎ب.ظ توسط ای عشق به شوقِ تو گذر می ......
ما را در سایت ای عشق به شوقِ تو گذر می ... دنبال می کنید

برچسب : زانوانت,بیاندازش, نویسنده : 1memoir152a بازدید : 197 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت: 2:24